سیر بخند

ساخت وبلاگ
  واسه منی که دلتنگم از زندگی دلگیرمبهتره سفر کردن وگرنه اینجا میمیرمدر گذر از هر گذریخبر نبود از خبرینه زنده بود زندگینه مرگ را بود اثرینه ارزش گلایه اینه فرصتی به چاره ایچه میتوان دوا نمود به قلب پاره پاره ایاز هیچ راه افتادم دلو به جاده ها دادماز یاده همه رفته سردرگم و آشفتهنه در گذرگاه کسینه جنبش خار و خسینه پر زدن در قفسینه منتظر همنفسیگفتم از چه میترسیآخرش یه راهی هستآخرش مگه رنگیبدتر از سیاهی هستبدتر از سیاهی هستسهم دل ما این بود آلوده و بیهوده تا بوده همین بودهنه روسفید پیش یارنه سرفراز در دیارببین چگونه گم شد اینسواره عشق در غبارراه افتادم و هی رفتم شاید دلم کمی واشهبه عشق ایکه یه جور امروز زود بگذره فردا شهبه امیدی که تا فردا نور امیدی پیدا شه... سیر بخند...ادامه مطلب
ما را در سایت سیر بخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donebedone بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16

محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام من همه تن اناالحقم ، کجاست دار ؟ خسته ام در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود زمین دیار غربت است ، ازین دیار خسته ام کشیده سرنوشت من به دفترم خطّ عذاب از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک بس است تکرارِ ملال ، زِ روزگار خسته ام دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا من از عذابِ کوه بغض ، به کوله بار خسته ام همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار از آن که گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام به من تمام می شود ، سلسله ای رو به زوال من از تبارِ حسرتم که از تبار خسته ام قمار بی برنده ایست ، قمار تلخ زندگی چه برده و چه باخته ، ازین قمار خسته ام گذشته از جاده ما ، تهی ترین غبارها از این غبار بی سوار ، از انتظار خسته ام همیشه یاور است یار ، ولی نه آن که یار ماست از آن که یار شد مرا دیدن یار ، خسته ام - اردلان سرفراز - سیر بخند...ادامه مطلب
ما را در سایت سیر بخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donebedone بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16

اهل شعرم... اهل تنهایی و درد... پیشه ام فریاد است!! کاسبم... کاسب دل... صادراتم شادی... وارداتم غم ودرد... دوستانی دارم سردتر از سردی برف... گاه گاهی یخشان میشکند... گاه گاهی دلشان می سوزد... ولی از روی ترحم... سر زمینی دارم مردمانش همه دوست. ولی از روی ریا...خنده ام می گیرد!!! دلشان مرده ولی، لبشان خندان است... گله از اهل تماشا دارم... گله از این همه حاشا دارم... خنده ام می گیرد!!!من خودم اهل تماشا هستم... گاه گاهی دلی میسازم، میفروشم به شما... تا به آواز صداقت که در آن زندانیست دل بی مهر شما تازه شود...چه خیالی... چه خیالی... خوب میدانم دلتان بی مهر است... سهراب سپهری سیر بخند...ادامه مطلب
ما را در سایت سیر بخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donebedone بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16

خورشيد پاييز را دوست دارم
آفتاب پاييزی بيشتر از هر آفتابی
مرا گرم می‌كند

اصلاً تا سوز باد و سرمايی نباشد
تا تو را بلرزاند
گرما به چه كارت می‌آيد؟!

تو را مانند آفتاب پاييزی دوست دارم
سايه‌ات كه پس ذهنم پيدا می‌شود
سوزهای نااميدی راهشان را گم می‌كنند
گرم می‌شوم به بودنت...

#غزل_شفیع_پور

سیر بخند...
ما را در سایت سیر بخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donebedone بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16

زمین است این که می بلعد شاخه ها و ساقه های خشک درختان راآری اکنون مطلع زمهریر است و پایان سبزیهاکنون آغاز زردی در میان برگهای سبز و آغازی برای مرگبه جرم خستگی از زندگی این سبز برگان زرد می گریندچرا اینک کسی از نوبهاران آوازی نمی خواندچرا هرلحظه افسون مرگ است و سکوت از وحشت فرداکه کس دستی نمی یازد سوی این گلبرگهای غمگن و مغرورنگاه سرخ غنچه های تازه ، اکنون زردی مرگ استبیابان پرور است این پاییزکه با بادی ، تکانی می دهد پیکر مرعوب گلها راکه بازآرد یاد مرگ را در دل غنچه ها اینکچه اندوهی نشسته بر دل این خاک پوشیده از برگکه گشته گور برگ و زندانبان غنچه ها اینکچرا کس سراغی نمی گیرد از باد بهاران ، آن تسلا بخشچرا فریادهای نشسته در گلو ، به ناگه بغض می گرددچرا کس ندارد یارای شکست افسون پاییزیمگر همه مردند ، در اندوه شب رسوای پاییزیچه شد آواز گرم بلبلان در بین گلهاچه شد گرمای دلهامانچه شد آواز خوش آهنگ پرستو هاچرا اینک چنین سرد استچرا اینک فسرده شاخه های برگ پروردر اندوهی ز جنس ناامیدی ، یاسچه می پرسیچه می پرسی که اینک موسم پاییز و آغاز خزان است... سیر بخند...ادامه مطلب
ما را در سایت سیر بخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donebedone بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16

  به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا ماننددلم تنگ استبیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخندشبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌هادلم تنگ است بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامالدلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌هاو این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابیبیا ای همگناه ِ من درین برزخ بهشتم نیز و هم دوزخ به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با منکه اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی گناهی‌هاو من می‌مانم و بیداد بی خوابیدر این ایوان سرپوشیدهٔ متروکشب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ستکه در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوهابیا امشب که بس تاریک و تن‌هایم بیا ای روشنی، اما بپوشان روی که می‌ترسم ترا خورشید پندارندو می‌ترسم همه از خواب برخیزندو می‌ترسم همه از خواب برخیزندو می‌ترسم که چشم از خواب بردارندنمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما رانمی‌خواهم بداند هیچ کس ما راو نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب پرستوها که با پرواز و با آواز و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایینمی‌خواهم بفهمانند بیدارندشب افتاده ست و من تنها و تاریکمو در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابندپرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبیبیا ای مهربان با من!بیا ای یاد مهتابی! مهدی اخوان ثالث سیر بخند...ادامه مطلب
ما را در سایت سیر بخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donebedone بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16

از زندگانیم گله دارد جوانیماز زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده جوانی از این زندگانیم دارم هوای صحبت یاران رفته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق داده نوید زندگی جاودانیم چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر وز دور مژده جرس کاروانیم گوش زمین به ناله من نیست آشنا من طایر شکسته پر آسمانیم گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند چون میکنند با غم بی همزبانیم ای لاله بهار جوانی که شد خزان از داغ ماتم تو بهار جوانیم گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود برخاستی که بر سر آتش نشانیم شمعم گریست زار به بالین که شهریار من نیز چون تو همدم سوز نهانیم  شهریار + نوشته شده در  سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۶ساعت 4:57 PM&nbsp توسط نینا  |  سیر بخند...ادامه مطلب
ما را در سایت سیر بخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donebedone بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16

من از عهد آدم تو را دوست دارم

از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم: تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!

من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی تر از غم ندیدم

به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد

بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما:

تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

قیصر امین پور

سیر بخند...
ما را در سایت سیر بخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donebedone بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16


 ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته
از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه
باید شود هویدا امشب دلم گرفته

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو
پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است
فردا به چشم اما امشب دلم گرفته

سیر بخند...
ما را در سایت سیر بخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donebedone بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16

دلم گرفته ای ، هوای گریه با من گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟کجا روم که راهی به گلشنی ندانمکه دیده برگشودم به کنج تنگنا مننه بسته‌ام به کس دل، نه بسته کس به من دلچو تخته‌پاره بر موج، رها، رها، رها منز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیکبه من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!نه چشم دل به سویی، نه باده در سبوییکه تر کنم گلویی به یاد آشنا منز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابریدلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من سیر بخند...ادامه مطلب
ما را در سایت سیر بخند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : donebedone بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 4:16